منتظر

... چه قدر سخته بغضی در گلو داشتن وفواره ای از اشک در گلو نهفتن وبه اجبار روزگار لبخندی بر چهره شکسته ام نهفتن وآه سردی  با سوز جانکاه کشیدن وقلبی از احساس  در وجودم نهفتن  نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم  ونگاهم بر قاب عکس چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار" روحم پر امید در انتظار مهدی مهدی زمان هدایت کننده  زمان وتجلی دهنده قلب های در انزوا نشسته منتظرانش بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید  ومنتظر دستان پر محبتت لحظه شماری می کند.




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
شیخ مفید و امام زمان...

شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!

 

آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏تازد و می‏آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.

 

پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا می‏کنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏داد.

 

تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامه‏ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.

 

نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید» یعنی «برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
پیرزن و خدا...

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
"خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"
خدا جواب داد :
" بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی "

 


همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
"

شیخ بهایی




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
خدایا شکرت...

می گفت: نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

 

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...


http://khoda-joon.persiangig.com/khoda%20joon.gif

]



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مهدی ام مهدی خسته...

جرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک

السلام علیک یا ابا عبدالله                             

 

توضیح : بیشتر بندهای این شعر از زیارت ناحیه مقدسه که در آن امام زمان(ع) در خطاب به امام حسین(ع) درد دل میکند و روایات دیگر که امام زمان(ع) فرموده اند گرفته شده است!


دوستان لطفا با حضور قلب بخوانید ... در آن لحظه که دلتان شکست برای ظهور مولا دعا کنید.


 


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


مهدی ام مهدی خسته


دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


مانده ام تنهای تنها


شده کرب و بلایم کوه و صحرا


حسین جان


کاش من جای تو بودم


چو یارانت بُدم گِرد وجودت


شما گفتی ولی آنها نرفتند


مرا یاران همه ، یک یک برفتند


حسین جان مهدی ام مهدی خسته .دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


سال ها در انتظارم


هنوز حسرت به یاران تو دارم


حسین جان


انتقام نگرفته ام من


به جای امّتم شرمنده ام من


حسین جان


قطعه قطعه جسم اکبر(ع)


سر افتاده ی علی اصغر(ع)


دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)


کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)


صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)


فرار کودکان در دشت وصحرا


همه منزل به منزل در اسارت


چنان که شد به آل تو جسارت ...


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده


بود هر صبح و شام در پیش دیده


ز قلبم میزند بیرون شراره


چه کاری سخت تر از انتظاره


حسین جان


از شما شرمنده هستم


گناه امّتم بسته دو دستم


چه قدر دیگر بگویم من به امّت


دعا باشد کلید قفل غیبت ...


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان امّتم بر تو بگریند نمیدانند که خود با من چه کردند


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


چه کم آنکس که پرسیده زمن حال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


چه میداند کسی دارم چه احوال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


به دست و پای من زنجیر اعمال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


برای عمّه ام زینب میزنم پروبال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


به دل مانده هزار امید و آمال


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


توی کرب و بلای این زمونه


آدم قدر ابالفضل(ع) و نمی دونه


توی کرب و بلای این زمونه


کسی وقت عمل باقی نمی مونه


توی کرب و بلای این زمونه


چه قدر تیر گنه سویم روونه


توی کرب و بلای این زمونه


ندارم زینبی حرفم رسونه


 حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


شما با آن مصیبت ها که دیدی


به امید ظهورم پر کشیدی


خدا داند چه قدر در انتظاری


ز خون باری چشمم بی قراری


حسین جان


کاش بودند عاشقانی


زبانی نه حقیقی یاورانی ...


گناهان را به اشک خود بشویند


ظهورم را بخواهند از خداوند


خدا اذن فرج میده به دعوت


برای انبیا اینگونه سنت


اگر شیعه وفا میکرد به بیعت


نبود تاخیر به روی عصرغیبت


حسین جان مهدی ام مهدی خسته .دلم از بی وفایی ها شکسته ...


یا رب الحسین(ع) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه(ع

)



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
ارباب من ...

کارنامه‌ام

پر از تقلب و گناه

خط خطی سیاه

هیچ وقت درسخوان نبوده‌ام ولی

در شب تولدت

مثل کاج

توی طاق نصرت محله کار کرده‌ام

شاخه‌های خشک داربست را

بهار کرده‌ام

*

راستی دو روز قبل

سرزده به خانه‌ی دل امید - همکلاسی‌ام - سر زدی

ولی چرا

به خانه‌ی حقیر قلب من نیامدی؟

رد شدم، قبول

ولی به من بگو

کی به من اجازه‌ی عبور می‌دهی؟

راستی اگر ببینمت

به من هر چه خواستم می‌دهی؟

کارنامه‌ی مرا

دست راستم می‌دهی؟

نا امید نیستم ولی به خاطر خدا

از کنار نمره‌های زیر ده عبور کن!

ای عصاره گل محمدی!

فصل امتحان سخت ما ظهور کن !

سراینده : آقای غلامرضا بکتاش

 

جملات زیبا گیله مرد



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
تقصیر من است...

تقصیر من است اینکه، کم می آیی

                      هر گاه شدم اسیر غم می آیی ...

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

                           آدم بشوم ؛ سه شنبه هم می آیی !!!!



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مولای من ...

این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ،

دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست .

 می دانم که می آیی و این حقیقت دارد ...

 

 

جملات زیبا گیله مردکی به هم می رسد ای یار، نگاه من و تو ...



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یا الله

نده ای به خدا گفت. اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟


خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: دعا , سرنوشت , الله ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
السلام علیک یا ابا صالح المهدی

ناز از تو ، نیاز و تمنا به روی چشم

منت کشی ز یوسف زهــــرا به روی چشم

گفتی گناه مکن، بخدا سعی میکنم

قدری دگرنما تو تحمل به روی چشم

قدری تو دور کن ز دلم حب  نفس را

مردن ز عشق  حضرت زهـــــرا به روی چشم

بگذار که یک نماز به تو اقتدا کنم

احسان و پاکبازی و تقوا به روی چشم

مسکین نواز، دلبر بامعرفت، حبیب

آخرچه میشود  که نهی پا به روی چشم

 

اللهم صل علی محمــّــد و آل محمـّــد و عجل فرجـــهم



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: مهدی , یوسف زهرا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
چهل حدیث در مورد امام زمان

این چهل حدیث را در ادامه مطلب دنبال کنید

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یوسف زهرا

يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي نگار نازنين

سلام بر جمال دلربايت سلام بر صوت دلنشينت

سلام بر نگاه انسان سازت

سلام بر دستهاي پر از مهر و صفايت

يارب ما چشم انتظاران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تو هستيم .

مي نويسم بهر مولاي خوبم ، اي گل زهراء سلام الله عليها ، اي نگار نازنين ، هزار و اندي سال از ولادتت مي گذرد و هنوز ما چشم انتظار ديدار تو هستيم ، مي نويسم تا که شايد يک نظر بر ما نمايي ، تا که شايد ذره اي از درد فراق را بازگو کنم .

خدايا :

ما که عاشق نشديم تا درد عشق را بفهميم پس به ما بياموز که عاشق باشيم و در عشق بسوزيم.

هر کس به درد عشق مبتلا شد جز وصل او را درمان نيست .

خدايا:

مهدي فاطمه سلام الله عليها همان آشناي ديرينه است که در نگاه اول غريبه است .

مهدي زهراء سلام الله عليها همان غريبه آشنايي است که در دل هر عاشقي آشيانه کرده است.

خدايا :

اگر يعقوب در فراق يوسفش نابينا شد ، تو برايش پيراهن يوسف را فرستادي .

اگر قوم بني اسرائيل دچار فراق شدند، اما بعد از چهل شبانه روز ناله و ندبه ، بالاخره موسيِ عمران را برايشان فرستادي .

اما هزار سال از غيبت مولاي ما مي گذرد ....

الهه من :

عاشقان آواره صحرا گشتند ، عابدان آيه « امن يجيب » ذکرشان شد ، افلاکيان سر به فلک گماردند ،ذاکران دعاي « اللهم کن لوليک » لقلقه زبانشان شد و ذکر« مهدي بيا » زمزمه لبانشان، زمينيان کمر همت بر ساختن مساجد و حسينيه ها به نام مولايشان کردند..... تا که شايد او بيايد.

بارالها:

خورشيد هستي بخش جز تاباندن نور خود هيچ خاصيتي ندارد ، مهتاب تابان جز روشن کردن شب تاريک و ظلمت کار ديگري ندارد ،

ابرهاي پر بار جزبا ريزش باران احساس راحتي ندارند.

گلهاي بهاري هيچ خواصي جز رساندن بوي خوش ندارند و بادها وزش نسيم کار آنهاست .

خدايا :

تو به خورشيد : بگو که وقت تابيدنش پرتوي از نور خورشيد مکه را براي ما بتاباند، به نسيم بگو : که وقت وزيدنش بويي از پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها بياورد.

خدايا :

به ماه بگو: که در مهتاب خود عکس صاحب خورشيد مکه را بيندازد .

به گلها بگو: فقط بويي از گل نرگس براي ما بياورد.

به ستاره ها : بگو که در آسمان راهي رل نشان دهند که خورشيد مکه در آن سمت است .

به درختان سرو قامت بگو : که رو به سمتي تعظيم کنند که يوسف فاطمه سلام الله عليها در آنجاست .

معبودم :

عاشورائيان با فرارسيدن محرم مست ساقي کربلا مي شوند ، اما ما مهدوي ها نه فقط با رسيدن نيمه شعبان بلکه هر جمعه که از راه مي رسد خود را اسير زلف يار مي بينيم .

خدايا :

در هر گوشه و کناري از ديار عاشقان انتظار ، صبح جمعه با زمزمه هاي « اين الحسن و اين الحسين » ، بدين طريق مرهمي بر زخم هاي کهنه خويش مي گذارند .... تا که شايد او بيايد .

خدايا :

گويند غروب جمعه دلگير ترين غروب است زيرا که مولاي ما باز هم بايد در پس پرده غيبت بماند.

در غروبهاي جمعه حتي نغمه آواز پرندگان هم نغمه دلتنگي است ، و آواي فرق سر مي دهند .

الهي :

تشنگان انتظار به هر نوعي شده مي خواهند خود را سيراب کنند، اما سيراب نمي شوند ، چونکه عطش منتظران فقط با « ظهور» رفع مي شود .

خدايا :

آن امام هُمام ، مهدي منتظر در انتظاري طولاني نشسته است .

ولي

ما خود دانيم سبب اين غيبت طولاني چيست ؟

اعمال بد ما شيعه است . ليکن از کرده خود پشيمان و شرمسار هستيم و همگي به حال اضطرار افتاده ايم .

يارب الحسين :

تو که شفاي بيماران حسيني را در تربت خاکش قرار دادي و شفاي ما منتظران را در بوي پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها قرار دادي .

اي مهربانترين :

تويي که آيه « امن يجيب » را مستجاب مي کني .

پس :

به حق عمه اش زينب کبري سلام الله عليها آن عزيز غائب از نظر را برسان .



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391

تعداد صفحات : 7