ای انتظار باران...


yasgroup ir milade emam zaman 22 تصاویر متحرک ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان   سری دوم


ای انتظارباران !
تا چند زیرچترهای خالی خود بنشینم وزیارت دریا
بخوانم !

 

دلم گرفته است! از سرشب یاسین می خوانم، ازنفس صبح به تلاوت تلمود می پردازم ، از دم غروب برگهای برنابا را ، ورق می زنم و  نام تو را می جویم!

 

موعود من !
تورا دوست دارم وچشم های سیاهت را می ستایم
!

 

محبوب من !
گلهای شعرم را در برابرتو پرپر می کنم
!

 

معشوق من !
همه ی نمازهایم را با نام تو آغاز می کنم
!

بیا و از حلقوم مرغان ماهیخوار شب ، حنجره ی ظریف باران را رها کن


yasgroup ir nime shaban 11 تصاویر متحرک ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان   سری دوم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 28 آذر 1391
غروب پنج شنبه...

 

yasgroup ir milade emam zaman 21 تصاویر متحرک ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان   سری دوم



وقتی که عاشقی،وقتی که تموم جاده های عالم برایت ارزوی اومدن تک سواری رو زنده میکنه که با اومدنش اسمون ستاره بارون میشه و تو کولبارش نشونی تمام جاده های ناتموم رو داره....نشونی جاده ای که به هبوط بوته گل یاسی ختم میشه که سال های سال از عطرش مست بودی....
پنجشنبه شب ها حتی از غروب جمعه هم دلگیرتره،دلشوره داری....یه هفته تموم چشم به راه اومدنش بودی و حالا دیر کرده.دلت بی قراری میکنه دوست داری راه بری و صلوات بفرستی،صدقه کنار بگذاری و دعای خیر کنی و اگر باز هم نیومد.... رو به قبله بشینی،موها رو پریشون کنی و چشمارو خیس اشک انتظار و دعا کنی،دعا کنی که این جمعه،جمعه موعود باشه....غروب های پنجشنبه دلهای گرفته و قلب های بی قرار راحت تر از چشم ها بهاری میشن.بعضی از پنجشنبه ها ارزو میکنی که ای کاش یه جایی بود دور از این شهر پرهیاهو یه گوشه دنج و خلوت که فقط اونایی که عاشق عشق بودند،نه عاشق یه معشوق فانی،اونهایی که هنوزهم توی این عصر شلوغ و پر از روزمرگی،نوای قلبشون رو میشنون نشونی اونجا رو داشتن!!!!اونوقت همه ی عاشقا پنجشنبه شب ها دست دلشون رو میگرفتن ومی اومدن در محفلی که میزبانش هزاران نام داره و هزاران هزار لطف ،تمام شب فقط نوای ((اللهم انی اسلک و...)) شنیده میشد و برای اومدنش ختم ((امن یجیب)) میگرفتیم و تا صبح با چشمانی اشک بارفریاد میزدیم ((اللهم عظم البلا و برح الخفا)). میدونم اگر 313 قطره اشک،خالصانه و با عشق ریخته بشه،فرداش همون روز موعود....همون روزی که مسیحا نفسی سبز پوش می اید و همه ی بیمارها شفا میگیرن.همون روزی که راه عبورش پر از عطر اقاقیا میشه و یاس های عاشق برای جوانه زدن در زیر پاهاش با هم رقابت میکنن.روزی که عاشقای واقعیش اونایی که خرابشن می تونن خاک رهشو ببوسن.
محبوب من!
پنجشنبه بازم اومد و گذشت،پنجشنبه بازم گذشت و 313 قلب عاشق نبود که برای اومدنت اسمون چشاشو ابری کنه و ((امن یجیب)) بخونه،جمعه اومد و شما نیومدید تا برای زخم های کهنه دلامون مرحم و برای جاده های بی عبور عشق،رهگذر باشید!!!
غروب جمعه بازم مثل قبل دلگیره بازم باید یه هفته دیگه چشم انتظار باشم!!!!!!
این بار می خوام چشامو به اسمون بدم و از خورشید سرخ نیمه جون بخوام اگه پیشت اومد.به نیابت از تموم عاشقات بر خاک رهت بوسه بزنه.

yasgroup ir nime shaban 33 تصاویر ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان   سری سوم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 30 آذر 1391



انتظار

بيا كه ديده ام از انتظار لبريز ست

كوير سينه تفتيده ام عطش خيزست

شكوه رويش سكر آور بهاراني

كه بي طراوت رويت بهار پاييز ست

به باغ عاطفه عطر نگاه تو جاريست

مشام جان ز شميم تو عطر آميز ست

هميشه خاطرما آشيان ياد تو باد

كه در هواي تو پرواز،خاطر انگيز ست

بخوان كه نغمه تو معجزه مسيحائي ست

نواي گرم تو شور اور و شكر بيز است

دلم ز حلقه ي مويت رها نمي گردد

كه گيسوان بلندبتان دلاويز ست

زكوچه ساردياردلم عبور نكرد

بغير دوست ،كه اين كوچه،كوي پرهيزست

بياو بردل الوده ام نگاهي كن

كه پيش عفو تو كوه گناه نا چيز ست

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391
مونس من یابن الزهرا....

چه سازم با غم و دوري دلدار
که شبها مينشينم در غم يار
 مرا ني طاقت دوريست يارب
نه مي باشد توان حال بيمار
بيا اي مونس من يابن الزهرا
عزيز نرگس من يابن الزهرا
بيا تا بي کس و کارم ندانند
تويي مولا کس من يابن الزهرا



 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 26 آذر 1391
خون شد دلم ...

شعر دردهای ناسروده است
رنج یک جامانده از سفر
رد گم شده ای در غبار ابهام
شرح رفتن و به خود نرسیدن است
داستان یک شدن ناتمام آرزوهای دراز و عمری کوتاه
فرصتهای بر باد رفته
رخوتها و گذر لحظه های پر شتاب
قصه ما
ماجرای اشک آب برکه است
در فراق دریا که در انتظار بارش رحمت

و خلق رشته ای متصل به دریاست


 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : مسافر
تاریخ : پنج شنبه 23 آذر 1391

بسم الله الرحمن الرحیم

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین(قصص/5)

(اللهم اعنا علی تادیة حقوقه الیه)

 «خدایا! ما را در ادای حقوقی كه امام زمان علیه السلام  بر ما دارد یاری فرما»  


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 22 آذر 1391
هشدار...


http://www.asreelm.com/user_uploads/image/mahdi_3975752-b.jpg


هشدار!

  آقای مدیرکل!
 جناب رئیس!
 مسئول محترم!
 معاون گرامی!
 مشاور عزیز!
 اگر امام بیاید، چند نفر شما بر سر پست و مقامتان باقی می مانید؟
  امام، می شکند
 پایی را که روی حق گذاشته شود.
 مواظب باش!
  زیر ذره بین نگاه امام همه خطاها بزرگند،
 چه کسی را گول می زنی؟
 غافلند آنان که نگران »غیبت« امامند،
 اما نگران »حضور«ش نیستند.
  وقتی امام نیت تو را بداند،
 از خجالت آب نمی شوی؟
  چقدر غیبت؟
  چقدر دروغ؟
  چقدر فریب؟
 بیخود نیست که توفیق دعای فرج از این زبانها گرفته شده است.
  دویست بار هم که »ایاک نعبد و ایاک نستعین« بگویی،
 وقتی دلت گرفتار دیگری باشد،
 نماز امام زمان را نخوانده ای.
  توقع بیجایی است،
 با چشم آلوده، روی پاک را دیدن!
  امام از توجیه بیزار است.
 نیت و عملت را موجه کن!
  با هر گناه تو
 دل امام شکسته تر می شود.
 حواست کجاست؟
  »أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون«

 کجای کاری؟

 


http://www.shiaupload.ir/images/9idjxo5v0i3wznzlyen.gif

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 19 آذر 1391
والطور...

 

 

والطور

سوگند به طور
سرزمین نیزه های شکسته
سرزمین علمهای افتاده
سرزمین مشکهای تشنه
سرزمین خیمه های سوخته
و کتاب مسطور فی رقٍّ منشور
سوگند به نامه نگاشته
در طوماری گسترده
و کتاب مسطور، همان پیکر در خون تپیده است
تکه تکه شده
چونان برگهای فرو ریخته از غارت پاییز
زخمی و تاولناک
بر گستره خونین خاک
والبیت المعمور
سوگند به خانه آباد
و خانه آباد، همان مدفن آفتابی کربلا است
مطاف فرشتگان شوریده و غبار آلود
تا صبح محشر
والسقف المرفوع
و سوگند به مزار رفیع آفتاب
که تمام نقاط تاریک جهان را
روشن کرده است
از شفافیت اشکها
بر ستونهای افراشته از آه
والبحر المسجور
و سوگند به دریای افروخته
و دریای افروخته همان سینه سوزان نینواست
و همان چشمان خونین زینب، سراسیمه بر بلندای تل
و اوست «مزمّل»
مزمل به خون خود
که در ظلمت شب ضلالت برخاست
و تاریکی را
پرده پرده
شکافت
و حق را روشن کرد
چونان ستاره ای که فرود آمد از آسمان
والنجم إذا هوی
و یارانش مزمل بودند
به خون خود
چونان یاران پیامبر
در روز احد
ایستاده بر فراز روشنی
و پیامبر فرمود:
ایشان را با رختهای خونین
به هم پیچیده دفن کنید
که من بر ایشان شاهدم
والضحی
و نور باریدن گرفت
به هم پیچیده در خون
بی تن پوشی و عمامه ای
بی انگشتی و انگشتری
چونان خورشیدی سر برهنه
و هذا ذکر مبارک
و خداوند
موضوع تکلم با موسی را شجره مبارکه نامید2
و شجره زیتونه را در سوره نور، مبارکه خواند3
و عیسی را مبارک نامید
و آب را مبارک نام نهاد4
و شب قدر را5
و حسین را
که فرمود:
مبارک است این مولود6
و چنین بود که:
آسمان سرخ
زمین سرخ
ماه سرخ می تابد
پرچمهای سیاه
سنجهای سیاه
زنجیرها سیاه می خوانند
آفتاب کبود
باد کبود
رودها کبود می درخشند
تا آن عاشورای معهود
که روز آمدن موعود است
در شامگاهان نزدیک...



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: سوگند , الطور , البحر , کتاب مسطور , فرشتگان , پاییز , البیت معمور ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : شنبه 18 آذر 1391
اینجا فقط نیاز حضور توست...





می دانی؟
آقا نشانی ات شده گم، آه می دانی؟
آقا هوای تورا باد برد، می دانی؟
آقا همه تورا فراموش کرده اند اینجا
در کوچه های خالی و بی عبور، می دانی؟
در حاشیه های دفتر شعرم سکوت بی معناست
اینجا پر از هوای بودن توست ،می دانی؟
صدای بغض من از هر سکوت بالاتر
اینجا صدای شعر من از توست،می دانی؟
این بند بند شعر من پر حرفهای تو خالیست
اینجا فقط نیاز حضور توست،می دانی؟
دوباره دفتر شعرم شعله می کشد از تو
دلیل آتش آن را فقط تو می دانی
بیا امید من و صبح روشن شادی
بیا که چشم همه روبه توست ، می دانی؟

 


 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: العجل , شعر , چشم , مولا ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : جمعه 17 آذر 1391
او خواهد آمد...

 



تو در پشت کدامين رنگين کمان پنهان شده اي که هيچ تلألؤ خيره کننده اي

 نميتواند پيدايت کند؟...

ميجويـــــمت،

 ميبويـــــمت،

ولي همچنان دل در آرزوي ديدارت مي تپــــــــد ...

و با هر تپش،

يامهدي! يامهدي! ميکند و ميگويــــــــد: انتــــــــظار،

 انتظار سخت تر از جان کندن است.

بيا که با آمدنت به پايت بوسه ها زنم و جاي پايت را با عشقي که
در

دلم نهفته است، قاب بگيرم.

بيا که با آمدنت تنهايي هاي عاشقانت را پايان دهي و

 عاشقانت را در اين وادي تنها نگذاري،

 يـــــامهدي!
دنيا ذره ذره مي سوزد در انتظار حضورت و لحظه لحظه جان مي سپارد

 در فـــــراق نوازشت.

بازآ و اين نيمه جان را با جرعه جرعه ي زندگي سيــــــراب کن.

شعله ي انتظار را با نفس پر مهرت بميران که دردي بس شکننده

 است و رنجي بس کشنده!

بیــــــا!
بيا که چشمهاي ما، روشنايي را در مسير قدمهاي تو مي جويـــد!

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: او , خواهد آمد , انتظار , مهدی , یوسف زهرا , مهدی فاطمه , عشق , معشوق , منتظر , چشم به راه ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 15 آذر 1391
ای غایب از چشمان ما...




ای غایب از چشمان ما

یارا ببین چشمان ما

این درد بی درمان ما

این خار در چشمان ما

وین دیده گریان ما 

این کوه غم بر جان ما 

دیگر چه باشد آن ما  

 

ای غایب از چشمان ما 

یارا سلامت می کنم 

چشمم به راهت می کنم 

دیده سرایت می کنم 

هر شب صدایت می کنم

این جان فدایت می کنم 

ای نازنین پنهان ما 

 

ای غایب از چشمان ما

یارا به راهت می شوم

مست نگاهت می شوم 

جزو سپاهت می شوم 

همراز آهت می شوم 

هم اشک چاهت می شوم

گر بگذری بر دیده ها 

 

ای غایب از چشمان ما

یارا غبارت می شوم 

چون جان نثارت می شوم

در انتظارت می شوم 

دور مدارت می شوم 

من بی قرارت می شوم

جانم به قربان شما  

 

ای غایب از چشمان ما 

مولا جوابم می کنی؟ 

در غم هلاکم می کنی؟ 

پر اضطرابم می کنی؟ 

یا خود خطابم می کنی؟ 

خود انتخابم می کنی؟ 

تا من بیایم جمعه ها  

 

ای غایب از چشمان ما

ای شه امانم می دهی؟

خود را نشانم می دهی؟ 

ملک جهانم می دهی؟ 

سوز نهانم می دهی؟

هم خود زبانم می دهی؟ 

تا گویمت مدح و ثنا  

 

ای غایب از چشمان ما

مستی عالم مست تو 

هستی عالم هست تو 

هست همه در دست تو 

دست همه پیوست تو 

پیوسته جان پابست تو 

گریان تو چشمان ما  

 

ای غایب از چشمان ما 

زلف تو و ابروی تو

ماه تمام روی تو

وان حلقه های موی تو 

زیبا لب دلجوی تو

مینو شمیم کوی تو

وصف بهشت جان ما  

 

ای غایب از چشمان ما

مولا زمان شیدایی ات 

جان جهان سودایی ات

پیوسته دل ارزانی ات 

مجنون تو صحرایی ات 

عالم همه قربانی ات

یک گوشه چشمی حالیا 

 

ای غایب از چشمان ما

دلها همه پروانه ات 

دلها همه کاشانه ات

دلها همه دیوانه ات 

در حسرت پیمانه ات

پوینده راه خانه ات 

گر بگذری بر کوچه ها  

 

ای غایب از چشمان ما 

من تشنه روی توام

آشفته موی توام 

در حسرت کوی توام

صد لیلی بوی توام 

در بند ابروی توام

جانان! به سوی جان بیا  

 

ای غایب از چشمان ما 

ای همدم باد سحر

در آسمان ما قمر 

صد یوسف اندر پشت سر 

آیینه خیر البشر 

یعنی امام منتظر

برکش نقاب از ره بیا  

 

ای غایب از چشمان ما 

هر دم شوی اندر نظر

از بهر تو در پشت در 

آیند اصحاب سحر 

جوینده ره بی پا و سر

خواهی بیایی از سفر؟

زیبا نگار قرنها  

 

ای غایب از چشمان ما 

ای جلوه ای در طور ما

ای نور اندر نور ما

نور دو چشم کور ما

عیسای هر رنجور ما

در غربت و مستور ما

پر درد از هجران ما  

 

ای غایب از چشمان ما

مستور چون زهرای ما

تنهای چون مولای ما

اسرار در سینای ما 

وی هم نوا با نای ما

وی اشک طوفان سای ما 

ای کوثر آدینه ها

 

ای غایب از چشمان ما

موسی به قربان شما

عیسی به فرمان شما

یعقوب گریان شما

یوسف پریشان شما 

جان علی جان شما

دستم به دامان شما  

 

ای غایب از چشمان ما

جانا چراغ دل تویی

این دیده را ساحل تویی 

آواره را منزل تویی 

نور دل غافل تویی

جان مرا قابل تویی 

بشنو سلام جان ما  

 

ای غایب از چشمان ما

هم جان تو و جانان تویی

امداد بی پایان تویی

شه بیت هر دیوان تویی 

محبوب هر دوران تویی 

ارباب صد خاقان تویی 

بنما کرم بر این گدا 

 

ای غایب از چشمان ما

ای یوسف زهرا بیا 

هم ناله با مولا بیا

آواز بغض آسا بیا

اندر بقیع ماوا بیا 

شرب مدام ما بیا

غایب ز جهل ما بیا

 

ای غایب از چشمان ما 

ای ساربان جان بیا 

ای همره قرآن بیا

ای رونق ایمان بیا 

آب کویرستان بیا 

نور شب هجران بیا

وی لولو و مرجان بیا 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391
ما گمشده ایم...

خبری هست ز مهدی آیا؟! از صدای بلند بغض فروخورده ی مردمان منتظر؟! یا فقط سکوت نحس هلهله عربده گون غافلان می رسد به گوش؟! هست خبری از چشمان بی پلک که درش شاخساری بی برگ ز خون ریشه دوانیده باشد از شدّت انتظار؟! یا نگاهی پاک و خیره به در، در انتظار گشودن قفل غیبت به دستان مهدی(عج)؟! خبری هست انگشتانی به دهان را که کارشان شمردن ثانیه هاست تا ظهور؟! خبری هست دندان های ز اضطراب و هیجان به هم فشرده ی مضطر را در انتظار آقا؟! هست خبری ز لبان ملتهب و خشک و ترک دیده از دویدن های بی وقفه در پی ذکر "اللّهم عجل لولیک الفرج" را؟! لَه لَه می زند آیا سینه ها ز تشنگی فراغ؟! پر پر می زند مرغ دل ز تنگی دل در فراغ؟! سوره ها برایمان معنای انتظار قرآن برای ظهور را می دهد آیا؟! کدامین خواب در دیدن خبر ظهور آقا نیمه شب ز چشمانمان پرید؟! و کدامین پلک ها در خواب ظهور تا آن سوی سدّ ابروها، پرده غفلت را بر کشید. از دیده هایمان؟! و کدامین دست های از هم باز در خواب نیمه شب ها به یاد خواهش ظهور گره گدایی به خود می زند در نماز؟! کجایند کسانی که همچون غارت زدگان در تاریکی شب دوان دوان از رخت خواب به سجاده ی نماز رخت پناهندگی بندند و مهدی را که قرن هاست به واسطه ی همین خواب غفلت به غارت رفته است طلب کنند از رب العالمین؟! کو تپش قلب ها و کو تب سر ها را در خواب های پریشان و شکسته از شوق ظهور؟! کو شامه هایی را که استشمام کند بوی پیراهن یوسفمان را؟! و کو شانه هایی را که از لرزه های لحظه های سنگین دلتنگی بشکند رخت سستی را از بدن؟! کو روشنی دیدگان کور شده از بکی را؟! کو پاهای ریشه دوانیده در خاک انتظار، ز مردانه ایستادن تا حد احتضار؟!

آری....

ما گم شده ایم نه یوسف!!!

فرسوده سر قلم و آه دل و نای جگر           یا رب فرجی، کین قال شود حال دگر

*****

قوم گم گشته باز آید به یوسف غم مخور       کلبه ات آقا شود پر ز سرباز غم مخور

آمین.



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391
العجل...

آسمان دلم ابرى و چشم هایم بارانى است. بالهاى خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتى مى کرد، کاش باز هم غنچه هاى لبخند در باغچه هایم باز مى شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ى ظهور تو آغاز مى شد بى هدف از کوچه ها و خیابان ها مى گذرم و جز صداى خسته ى گام هایم بر روى برگ هاى خشک دیگر آوازى به گوشم نمى رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانى بال بال مى زند گویا او هم مانند من دیگر رمقى براى انتظار ندارد.


اى مهربانم، اى که جانم فدایت باد، اى همدم وجودم و اى معشوقه زیبا جمالم، اى مظهر عشق، اى اسوه ى ایمان و اى پادشه خوبان، اى ساقى دلهاى عطش زده اى مشتاقان، اى همه وجود من اى همیشه پیروزم و اى بهترینم.
خاک پایت توتیاى چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.

میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..

من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم ...
گرچه خود مرا مي شناسي ومي داني دركجايم
درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي هايم قدم بگذار!
خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو!
کلبه ي غريبي ام را پيدا مي کني،
کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو!
حرير غمش را کنار بزن!اين همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا درياب كه سخت محتاج توام ارباب...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که شنیدنی نیست !

این جا هم که مجال دیدار نیست ٬
باید سکوت کرد و همین ...

این روزها دلم سکوت می خواهد و من هم چه قدر سکوتم این روزها ...

هم چنان این جایم اما نه این جا !

سعی برای داشتن سرایی است که برای داشتنش باید سعی کرد ...
حرفی ندارم ؛ همه ی حرف ها هم که شنیدنی نیست !

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391
ای یوسف زهرا فقط یه نیم نگاه...

شاها نظری کن دل مسکین گدا را

بگذار به چشمان ترم آن کف پا را

از بهر وصال تو دعا می کنم هر شب

یکبار اجابت بنما خواهش ما را

ای خاک درت تاج سرم مهدی زهرا

نومید مکن از درت این بی سر و پا را

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
یا مهدی...

السلام علیک یا صاحب الزمان «عج»

 

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم

گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

 


مهمان نگاهم شو، دریک شب رویایی
بگشای به روی من، یک پنجره زیبایی

فانوس نگاهم را آویخته ام بر در
من منتظرم زیرا،گفتند:تو می آیی

بی تاب تر از موجم، بی خواب تر از دریا
من مانده ام و یادت با یک شب یلدایی

تا عابر چشمانم ، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی

از پهنه ی چشمانت، موج آمد ودل را برد
آری شده ام اینک...دریایی دریایی

تو رفتی و با لیلی، همراه شدی در عشق
من نیز شدم مجنون، با یک دل صحرایی


اللهم عجل لولیک الفرج



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
دنیا با حضور تو دنیای دیگری است...



دنیای با حضور تو دنیای دیگری‌ست

روز طلوع سبز تو فردای دیگری‌ست

بوی بهشت می‌وزد از كوچه‌باغ‌ها

خاك زمین بهاری گل‌های دیگری‌ست

گل‌های مریم از گل نرگس معطرند

عیسی اسیر نام مسیحای دیگری‌ست

دیگر زمان از این همه تكرار خسته است

تاریخ بی قرار قضایای دیگری‌ست

فردای بی تو باز شبی از سیاهی است

فردای با تو روز به معنای دیگری‌ست

با هر غروب جمعه دلم زار می‌زند

چشم انتظار جمعه‌ی زیبای دیگری‌ست

با یادت ای مسافر شبگریه‌ی بقیع

در جمكرانم و دل من جای دیگری‌ست

 

شاعر: سید محمد جواد شرافت



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
منتظر

... چه قدر سخته بغضی در گلو داشتن وفواره ای از اشک در گلو نهفتن وبه اجبار روزگار لبخندی بر چهره شکسته ام نهفتن وآه سردی  با سوز جانکاه کشیدن وقلبی از احساس  در وجودم نهفتن  نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم  ونگاهم بر قاب عکس چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار" روحم پر امید در انتظار مهدی مهدی زمان هدایت کننده  زمان وتجلی دهنده قلب های در انزوا نشسته منتظرانش بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید  ومنتظر دستان پر محبتت لحظه شماری می کند.




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
شیخ مفید و امام زمان...

شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!

 

آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏تازد و می‏آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.

 

پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا می‏کنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏داد.

 

تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامه‏ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.

 

نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید» یعنی «برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : مسافر
تاریخ : دو شنبه 13 آذر 1391
پیرزن و خدا...

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
"خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"
خدا جواب داد :
" بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی "

 


همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
"

شیخ بهایی




:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
خدایا شکرت...

می گفت: نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

 

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...


http://khoda-joon.persiangig.com/khoda%20joon.gif

]



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مهدی ام مهدی خسته...

جرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک

السلام علیک یا ابا عبدالله                             

 

توضیح : بیشتر بندهای این شعر از زیارت ناحیه مقدسه که در آن امام زمان(ع) در خطاب به امام حسین(ع) درد دل میکند و روایات دیگر که امام زمان(ع) فرموده اند گرفته شده است!


دوستان لطفا با حضور قلب بخوانید ... در آن لحظه که دلتان شکست برای ظهور مولا دعا کنید.


 


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


مهدی ام مهدی خسته


دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


مانده ام تنهای تنها


شده کرب و بلایم کوه و صحرا


حسین جان


کاش من جای تو بودم


چو یارانت بُدم گِرد وجودت


شما گفتی ولی آنها نرفتند


مرا یاران همه ، یک یک برفتند


حسین جان مهدی ام مهدی خسته .دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان


سال ها در انتظارم


هنوز حسرت به یاران تو دارم


حسین جان


انتقام نگرفته ام من


به جای امّتم شرمنده ام من


حسین جان


قطعه قطعه جسم اکبر(ع)


سر افتاده ی علی اصغر(ع)


دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)


کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)


صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)


فرار کودکان در دشت وصحرا


همه منزل به منزل در اسارت


چنان که شد به آل تو جسارت ...


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده


بود هر صبح و شام در پیش دیده


ز قلبم میزند بیرون شراره


چه کاری سخت تر از انتظاره


حسین جان


از شما شرمنده هستم


گناه امّتم بسته دو دستم


چه قدر دیگر بگویم من به امّت


دعا باشد کلید قفل غیبت ...


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


حسین جان امّتم بر تو بگریند نمیدانند که خود با من چه کردند


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


چه کم آنکس که پرسیده زمن حال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


چه میداند کسی دارم چه احوال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


به دست و پای من زنجیر اعمال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


برای عمّه ام زینب میزنم پروبال


هزارو یکصدو هفتادو پنج سال


به دل مانده هزار امید و آمال


حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


توی کرب و بلای این زمونه


آدم قدر ابالفضل(ع) و نمی دونه


توی کرب و بلای این زمونه


کسی وقت عمل باقی نمی مونه


توی کرب و بلای این زمونه


چه قدر تیر گنه سویم روونه


توی کرب و بلای این زمونه


ندارم زینبی حرفم رسونه


 حسین جان مهدی ام مهدی خسته. دلم از بی وفایی ها شکسته


شما با آن مصیبت ها که دیدی


به امید ظهورم پر کشیدی


خدا داند چه قدر در انتظاری


ز خون باری چشمم بی قراری


حسین جان


کاش بودند عاشقانی


زبانی نه حقیقی یاورانی ...


گناهان را به اشک خود بشویند


ظهورم را بخواهند از خداوند


خدا اذن فرج میده به دعوت


برای انبیا اینگونه سنت


اگر شیعه وفا میکرد به بیعت


نبود تاخیر به روی عصرغیبت


حسین جان مهدی ام مهدی خسته .دلم از بی وفایی ها شکسته ...


یا رب الحسین(ع) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع) بظهور الحجه(ع

)



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
ارباب من ...

کارنامه‌ام

پر از تقلب و گناه

خط خطی سیاه

هیچ وقت درسخوان نبوده‌ام ولی

در شب تولدت

مثل کاج

توی طاق نصرت محله کار کرده‌ام

شاخه‌های خشک داربست را

بهار کرده‌ام

*

راستی دو روز قبل

سرزده به خانه‌ی دل امید - همکلاسی‌ام - سر زدی

ولی چرا

به خانه‌ی حقیر قلب من نیامدی؟

رد شدم، قبول

ولی به من بگو

کی به من اجازه‌ی عبور می‌دهی؟

راستی اگر ببینمت

به من هر چه خواستم می‌دهی؟

کارنامه‌ی مرا

دست راستم می‌دهی؟

نا امید نیستم ولی به خاطر خدا

از کنار نمره‌های زیر ده عبور کن!

ای عصاره گل محمدی!

فصل امتحان سخت ما ظهور کن !

سراینده : آقای غلامرضا بکتاش

 

جملات زیبا گیله مرد



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
تقصیر من است...

تقصیر من است اینکه، کم می آیی

                      هر گاه شدم اسیر غم می آیی ...

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

                           آدم بشوم ؛ سه شنبه هم می آیی !!!!



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
مولای من ...

این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ،

دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست .

 می دانم که می آیی و این حقیقت دارد ...

 

 

جملات زیبا گیله مردکی به هم می رسد ای یار، نگاه من و تو ...



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یا الله

نده ای به خدا گفت. اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟


خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: دعا , سرنوشت , الله ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
السلام علیک یا ابا صالح المهدی

ناز از تو ، نیاز و تمنا به روی چشم

منت کشی ز یوسف زهــــرا به روی چشم

گفتی گناه مکن، بخدا سعی میکنم

قدری دگرنما تو تحمل به روی چشم

قدری تو دور کن ز دلم حب  نفس را

مردن ز عشق  حضرت زهـــــرا به روی چشم

بگذار که یک نماز به تو اقتدا کنم

احسان و پاکبازی و تقوا به روی چشم

مسکین نواز، دلبر بامعرفت، حبیب

آخرچه میشود  که نهی پا به روی چشم

 

اللهم صل علی محمــّــد و آل محمـّــد و عجل فرجـــهم



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: مهدی , یوسف زهرا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
چهل حدیث در مورد امام زمان

این چهل حدیث را در ادامه مطلب دنبال کنید

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391
یوسف زهرا

يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي نگار نازنين

سلام بر جمال دلربايت سلام بر صوت دلنشينت

سلام بر نگاه انسان سازت

سلام بر دستهاي پر از مهر و صفايت

يارب ما چشم انتظاران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تو هستيم .

مي نويسم بهر مولاي خوبم ، اي گل زهراء سلام الله عليها ، اي نگار نازنين ، هزار و اندي سال از ولادتت مي گذرد و هنوز ما چشم انتظار ديدار تو هستيم ، مي نويسم تا که شايد يک نظر بر ما نمايي ، تا که شايد ذره اي از درد فراق را بازگو کنم .

خدايا :

ما که عاشق نشديم تا درد عشق را بفهميم پس به ما بياموز که عاشق باشيم و در عشق بسوزيم.

هر کس به درد عشق مبتلا شد جز وصل او را درمان نيست .

خدايا:

مهدي فاطمه سلام الله عليها همان آشناي ديرينه است که در نگاه اول غريبه است .

مهدي زهراء سلام الله عليها همان غريبه آشنايي است که در دل هر عاشقي آشيانه کرده است.

خدايا :

اگر يعقوب در فراق يوسفش نابينا شد ، تو برايش پيراهن يوسف را فرستادي .

اگر قوم بني اسرائيل دچار فراق شدند، اما بعد از چهل شبانه روز ناله و ندبه ، بالاخره موسيِ عمران را برايشان فرستادي .

اما هزار سال از غيبت مولاي ما مي گذرد ....

الهه من :

عاشقان آواره صحرا گشتند ، عابدان آيه « امن يجيب » ذکرشان شد ، افلاکيان سر به فلک گماردند ،ذاکران دعاي « اللهم کن لوليک » لقلقه زبانشان شد و ذکر« مهدي بيا » زمزمه لبانشان، زمينيان کمر همت بر ساختن مساجد و حسينيه ها به نام مولايشان کردند..... تا که شايد او بيايد.

بارالها:

خورشيد هستي بخش جز تاباندن نور خود هيچ خاصيتي ندارد ، مهتاب تابان جز روشن کردن شب تاريک و ظلمت کار ديگري ندارد ،

ابرهاي پر بار جزبا ريزش باران احساس راحتي ندارند.

گلهاي بهاري هيچ خواصي جز رساندن بوي خوش ندارند و بادها وزش نسيم کار آنهاست .

خدايا :

تو به خورشيد : بگو که وقت تابيدنش پرتوي از نور خورشيد مکه را براي ما بتاباند، به نسيم بگو : که وقت وزيدنش بويي از پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها بياورد.

خدايا :

به ماه بگو: که در مهتاب خود عکس صاحب خورشيد مکه را بيندازد .

به گلها بگو: فقط بويي از گل نرگس براي ما بياورد.

به ستاره ها : بگو که در آسمان راهي رل نشان دهند که خورشيد مکه در آن سمت است .

به درختان سرو قامت بگو : که رو به سمتي تعظيم کنند که يوسف فاطمه سلام الله عليها در آنجاست .

معبودم :

عاشورائيان با فرارسيدن محرم مست ساقي کربلا مي شوند ، اما ما مهدوي ها نه فقط با رسيدن نيمه شعبان بلکه هر جمعه که از راه مي رسد خود را اسير زلف يار مي بينيم .

خدايا :

در هر گوشه و کناري از ديار عاشقان انتظار ، صبح جمعه با زمزمه هاي « اين الحسن و اين الحسين » ، بدين طريق مرهمي بر زخم هاي کهنه خويش مي گذارند .... تا که شايد او بيايد .

خدايا :

گويند غروب جمعه دلگير ترين غروب است زيرا که مولاي ما باز هم بايد در پس پرده غيبت بماند.

در غروبهاي جمعه حتي نغمه آواز پرندگان هم نغمه دلتنگي است ، و آواي فرق سر مي دهند .

الهي :

تشنگان انتظار به هر نوعي شده مي خواهند خود را سيراب کنند، اما سيراب نمي شوند ، چونکه عطش منتظران فقط با « ظهور» رفع مي شود .

خدايا :

آن امام هُمام ، مهدي منتظر در انتظاري طولاني نشسته است .

ولي

ما خود دانيم سبب اين غيبت طولاني چيست ؟

اعمال بد ما شيعه است . ليکن از کرده خود پشيمان و شرمسار هستيم و همگي به حال اضطرار افتاده ايم .

يارب الحسين :

تو که شفاي بيماران حسيني را در تربت خاکش قرار دادي و شفاي ما منتظران را در بوي پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها قرار دادي .

اي مهربانترين :

تويي که آيه « امن يجيب » را مستجاب مي کني .

پس :

به حق عمه اش زينب کبري سلام الله عليها آن عزيز غائب از نظر را برسان .



:: موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مسافر
تاریخ : یک شنبه 12 آذر 1391