نگاه مي کنم از آينه خيابان را
و ناگزيري باران و راهبندان را
"من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب"
و بغض مي کنم اين شعر پشت نيسان را
چراغ قرمز و من محو گل فروشي که
حراج کرده غم و رنج هاي انسان را
کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست
بلند کرده کسي لاي لاي شيطان را
چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد
چقدر آه کشيدم شهيد چمران را
وليعصر...ترافيک...دود...آزادي...
گرفته گرد و غبار اسم اين دو ميدان را
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0